محل تبلیغات شما



دقت کردین زیاد از مدرسه نمینویسم؟:)

حالم خوش نیست حقیقتش.دعا کنید خوب بشم:)

دوباره میام دهنتونو سرویس میکنم^ــ-

یکم دیگه اینطوری پیش برم بدنم نسبت به حس های بد اعلام تکمیل ظرفیت میکنه

و مجبور میشم تمام دلتنگیا و غما رو بالا بیارم.

هی خدا:) چقدر ازت دور شدم که دوباره غم دارم:))

مگه من بهت نگفتم بگیر هرچی منو از تو دور میکنه؟.

دلم یکم اتفاق خوب میخواد برای کامبک زدن.


این آهنگ جدید علی یاسینی چه خوبه

هنوز چهل ثانیه اش اومده من عنشو درآوردم

داره میسوزه دلم واس خودم،آخ منِ ببچاره

هنوز اسمت میاد میلرزه دلم آخه اسمت چی داره؟

هرکی میپرسه میگم مرده برام این طرفا نیست

میدونی تو دلِ واموندم ولی این خبرا نیست

(:(


چیه این پاییز کوفتی.من دگه طاقت ادامه دادنش رو دادم:/ همینجا کات فوراور پاییز جان:/ بمون برای اونایی که براشون جفت گیری و هوای دونفره و نم بارونی:|

من فقط همینطوری عین چـی دلم گرفته و گوله گوله اشک ازم میاد:(

تازه مطالعاتمم نخوندم:((

شمام که اصن پشم.نه به اون تابستون تا سه صبح آن بودناتون نه به نبودنای الانتون:/

خا من الان با کـی حرف بزنم؟:|


آغا دیدین تو این جلسه های مذهبی.

یهو میگن یکی n هزارتا صلوات نذر کرده:/ کی میخواد بفرسته؟:|

بعد تازه مثلا دویستاشو قبول نکنی چپ چپم نیگا میکنن؟

عجب رویی دارن اینا:/

یکی دیگه نذر کرده! یکی دیگه به حاجتش رسیده ما صلواتشو بفرستیم؟:|

هیشکی به اندازه ی من صلوات نذر نمیکنه:/ برای هرچیزی صلوات نذر میکنمD:

چون کار دیگه ای در توانم نیست

هرموقع وقت آزاد داشته باشم.عصرا و شبا قبل از اینکه خوابم یکمشو میفرستم:|

تا چشمم درآد نذر کردم نذرمو ادا میکنم:// والاع:|

آخه شما که گشادین ده هزارتا صلوات نذر کردنتون واس چیه؟://


آغا من نیمه ی گمشده مو پیدا کردماگوری پگوری:))

قرمز قرمزم:) قرمزِ قشنگمD:قشنگه قرمزمD:

وجه اشتراک منو نیمه ی گمشدم:

1-ابرو

2-متنفر از تماس فیزیکی

3-سگ شدن در آن واحد

4-از نظر احساسات سیب زمینی ولی مهربون و دلسوز

5-خسته ایم ولی یهو حرکات انقلابی میزنیم:))

چقدر من دوسش دارم آخه این لعنتی رو


+جلل الجالب داشتیم تو این سایتای موزیک میگشتم:| یهو کاور آهنگ سینا درخشنده رو دیدم:/

اصلا هیچوقت عکسشو ندیده بودم:| این چرا اینقد شبیه رفیق زهراس

بعد همین رفیق زهرا:/ طرفدار شیش آتیشه ی همین یاروئه:|

اصلا چشماشون کپی همه بخدا:|

یکی هیشکدومو نشناسه میگه باهم خواهر برادرن:|

شایدم من خل شدم://

+یه مدت تمام آرزوهامو رها کرده بودم:) از خدا و هدفام دور شده بودم.

نمیدونم چرا.ولی میخوام درستش کنم.

آینده ام دستِ خودمه بلاخره!

دیگه هیچی شوخی بردار نیست.من سال دیگه باید برم دبیرستان!

کاش اینو بتونم به مغز نفهمم بفهمونم:))

تصمیم گرفتم اگه نمونه قبول نشم "که نمیشم:|" برم یه دبیرستان بهتر از این اطراف.

ولی اونجا هم خیلی از خونمون دوره! شاید سخت ثبت نامم کنن.حالا با هر معدلی.

باید یه فکری بکنم دیگه.نود درصدِ بی انگیزه بودنم از همین بلاتکلیفیِ.

از یه طرف میخوام شجاع و امیدوار باشم:).از اون طرف یه چیزی بهم میگه نمیتونی!

این جمله ی نمیتونی خیلی وقت بود تو ذهنم رژه نرفته بود!!

خلاصه که تا آخر آبان به خودم وقت دادم یه تصمیمی بگیرم.

تا دیر نشده باید یه حرکتی بزنم که بعدش پشیمون نشم.

+حدود سه ماه پیش فهمیدم که به گوشی معتاد شدم!

گوشی شخصیت و تفکراتمو نابود کرد.و این چیزا رو شاید بقیه هنوز نفهمیدن،ولی خودم خیلی وقته که فهمیدم!

تو این دو سه ماه هرکاری فکرش رو بکنید کردم که با روش مسالمت آمیز و با احترام با خودم کنار بیام و این اعتیاد به گوشی رو بزارم کنار! اما نهایتا دوروز تونستم ازش دور بمونم.

گفتم مدرسه ها شروع بشه درست میشه.الانم به ازای هر چهل و پنج دقیقه درس ده دقیقه گوشی میخوام:| و این ینی فاجعه:(

قبلنا فکر میکردم اونقدر اراده دارم که جلوی عادت های بدم رو بگیرم.اما الان فهمیدم هیچوقت به چیزی معتاد نشده بودم:)

و اینطوری شد که امشب گوشی رو دادم به مامانم و گفتم تا چهارشنبه شب بهم نده:|

مامانمم کم نیاورد ورداشت رمان ریخت روش:/ که بیست و چاری دستش باشه!

احتمال جواب دادن این روش خیلی بیشتره:| چون مامانم یه حرفی بزنه پاش هست

خودمو به در و دیوارم بکوبم بهم نمیده:|

+دو هفته اس دارم دراز نشست تمرین میکنم.من بدنم فاجعه اس:)

خیلی سخت ورزش میکنم چون شدیدا سفتم

برای همین از دو هفته ی پیش دارم تمرین میکنم:/

به همین برکت بیشتر از 5 تا نمیتونستم برم

اما همین الانی رفتم.26 تا شد:| حالا باید ببینم چی میشه:/

+یه انیمیشن خنده دار بهم معرفی کنیدD: خیلی احتیاج دارم:|

من برم بخوابم دیگه:// حال و حوصله ندارم:|


چقدر دلم نوشتن میخواد:) نوشتن از هر دری مثل قبلنا.

نمیدونم چیشد انقدر از نوشتن روزمرگی هام دور شدم:) ولی میدونم که درست میشه!

درسا زیادن و من بی حوصله تر از آنم که شماها میپندارید:)

کارنامه ماه مهر رو تر زدم فقط بخاطر بی حوصلگی و اصلا برام مهم نیست.

حالا فعلا دارم نرم نرم شروع میکنم خوندن رو.

امروز روزه گرفتم:) روزه قضایی زیاد دارم.الانم روزا کوتاهه بهترین فرصت برای جبرانِ:)

دیشبم که درگیر تولد زهرا بودم.تهشم اصلا بهم خوش نگذشت:|

دوست دارم تو این فرصتا فقط بهم خوش بگذره! درگیر میکاپ و لباس و فلان نباشم:)

ولی متاسفانه من هرچی میخوام اینطوری باشم بقیه نمیذارن:/

رفیقای زهرا هم که از خودش گوه اخلاق تر

اولش که قرار بود پنجشنبه باشه:|

هم پنجشنبه پرسپولیس بازی داشت هم زهرا میخواست بره کلاس زبان

از همه قشنگ تر اونجایی بود که ما تولدو بخاطر فوتبال انداختیم چارشنبه،چندساعت بعدش اونا فوتبالو انداختن چارشنبه

که خب بعدش کنسل شد و زمان بازی تغییر نکرد

ساعت سه بعد از ظهر داشتم پر پر میزدم برای خواب ولی پاشدم رفتم خونه ی خاله مریم:|

فاطمه گفته بود برم برای مدل موی زهرا باهام کار داره://

زهرا با تمبون گل گلی نشسته بود آهنگ گوش میداد

بعد چهل دقیقه خانوم رضایت دادن اومدن نشستن موهاشونو سشوار کردیم

فاطمه داشت درست میکرد که رفیقاش ریختن تو خونه:|چقدر جوگیرن اینا بابا://

گفته بودیم پنج:/ چارو نیم همشون بودن

ریختن تو اتاق دیگه نمیشد نفس کشید

یکی از اون یکی چیز نمک تر://

-زهرا خانوم داماد کو؟؟

-شما مدرک آرایشگریت رو از فرانسه گرفتی؟

-عروس خانوم بیا خودم بگیرمت

-وای میبینی ما چقدر خجالتی هستیم

تمام این مدت منو فاطمه هر دو دقیقه یبار پوکر بهم نیگا میکردیم://

زهرا هم غر غر میکرد و سر فاطمه داد میزد:|

بمیر بابا با تمبون نشسته بودی فکر اینجاشم میکردی خا

خلاصه مو و صورت زهرا که تموم شد

اره و اوره و شمسی کوره اومدن ریمل و لاک و رژ و کوفت و زهرمار بزنن:/

مگه اینا چندسالشونه که انقدر میمالن؟:| چندشم شد بخدا

یهو زینب اومده نشسته:/ میگه حالا من

واقعا اگه من جای فاطمه آرایشگر میشدم تو این لحظات خودمو با دوتا گلوله خلاص میکردم:))

از یه جایی به بعد میخواستم کله ام رو بکوبم رو کله ی اونایی که اومدن جینگول بشن:/

منو فاطمه هم دگه هیچی:// موهامون که انگار از جنگل آمازون از زیر دست و پای ببرای دریایی گریخته باشیم:)

کار همه که تموم شد

فاطمه در عرض دو دقیقه موهای منو بافت خودمم یه رژ و یه ریمل زدم و دست راست فاطمه رو لاک زدم و رفتیم بیرون بلاخره:/

برقا خاموش:/ رقص نور و فلان:| اصلا فضا کاملا عرفانی بود://همشون دوتا دوتا میرقصیدن:|

نشسته بودم رو مبل دیدم فاطمه دوتا خیار دستشه اومد رو به روم وایساد یکی از خیارا رو گرفت جلو:/ ازش گرفتم خواستم گاز بزنم.گفت وایسااااا بزن به سلامتی بعد بخور:| حیف میشه این جو خفن

خیارا رو زدیم بهم به سلامتی خرِ خسرو:/ بعدش خوردیم

اونورم هی گیر میدادن به آهنگ:/ هرچی میاد یه ت بدین باهاش دگه:/

کافی شاپ که نیست سفارش آهنگ میدین

هرکدومشونم طرفدار یکی از این خواننده کصخلا بودن هوووف:/

بعدشم کادو باز کردن:/ تموم که شد:| یادم افتاد من کادومو جا گذاشتم

کیکم نوش جان کردن و بعدشم شام خوردن و بلاخره رفتن:|

اینا تازه یکم بادِ دهه ی نود بهشون خوردهچی ان اینا؟://

گوساله کنار من نشسته دست میزنه به دستم میگه چرا پشم داری؟:|

منم بهش گفتم سرت تو ما تحت خودت باشه ،کمترم بخور برات خوب نیست

چقدر بی ادبم من واه واه واه واه

بعدشم دیگه خانواده ها اومدن:/ خاله و دایی و عمه و عمو و پدر بزرگ و مادربزرگ و اینا:|

عکس و فلان گرفتیم:/

کیک کوفت کردیم و شام خوردن و بادکنک تردن و مسخره بازی درآوردنو رفتیم:/

زهرا هم در تمام این مدت عین برج زهرمار نشسته بود:|انگاری مثلا یکی پدرشو کشته

خا چرا؟:| هنوز در شگفتم.دوستاشم بودن همین بود وضعیت:/

اره خلاصه ننه:/ از این مهمونیا به گروه خونی من نمیخوره:|

هر دفعه بیش از پیش به این قضیه پی میبرم

من برم بخوابم که فردا کلی درس ریخته رو سرم:/


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها